او مشاور فرهنگی و هنری این سازمان است و سعی کرده در این مدت با توجه به تجربهاش در عرصه موسیقی و تحصیلاتش در این رشته، آن را به عنوان یک فن و حرفه به علاقهمندان معرفی کند.
او مثل سالهای ابتدایی دهة70 چندان فعال نیست. از او دلیلش را پرسیدیم و گفت: «کمی سختگیرتر شدهام.» اما او همچنان آثار جدیدی تولید میکند. گروهش هم فعالتر شده و کنسرتهایش هم همینطور!
- آقای مختاباد، چرا اینقدر کم کار شدهاید؟
شاید دلیلش این است که طرفدار نداریم (خنده). در این مدت، کمکاری به یک اپیدمی تبدیل شده. خیلی از همکاران، مثل قدیم، آثار جدیدی ارائه نمیکنند. درباره خود من یکی از دلایل اصلیاش این است که سختگیرتر شدهام.
کارهایی که میخواهم بخوانم، قبلا خوانده شدهاند و کار جدیدی نیستند. بحث بعدی درباره حمایتهای مالی است. 80 درصد شرکتهای تولیدکننده موسیقی، ورشکست شدهاند و موسیقی دیگر یک فعالیت تجاری نیست و این یکی از بدترین معضلاتی است که گریبانگیر هنر شده است.
خیلی از همکاران ما دیگر حتی سراغ تولید آلبوم هم نمیروند اما من سعی کردهام سالی یک آلبوم تهیه کنم.
- آیا دلیل سختگیری شما تحصیل چند ساله در خارج از کشور و تجربههای جدید نبوده؟ یا زمانه باعث شده سختگیرتر شوید؟
هر دو. کسی که در حرفهای، هنری یا فنی کار میکند، طبیعتا تسلطش بر کار بیشتر میشود، تجربه و مطالعاتش هم همینطور. اما آموزشی که در خارج از کشور داشتم به همراه پیشزمینهای که از موسیقی ایرانی داشتم، دستم را بسته. نمیتوانم هر کاری که پیشنهاد میشود را بخوانم.
- سالها قبل، چند آهنگ بسیار همهگیر داشتید؛ تمنای وصال، شبانگاهان و... خیلیها با خودشان میگویند عبدالحسین مختاباد کجا رفته؟ چرا دیگر نیست؟
بله. آهنگ تمنای وصال، اولین اثر من بود و بعد از آن آثار زیاد دیگری هم عرضه کردم. در فاصله سالهای 1370 تا1377 که من به خارج از کشور رفتم، چیزی حدود 12کاست منتشر کردم. وقتی وارد محیط آکادمیک میشوی، باید راهت را انتخاب کنی. یا برگردی به روی صحنه و فعالیتهای عملیات را انجام دهی یا باید درسات را بخوانی. من تصمیم گرفته بودم درسم را بخوانم و 5-4 سال خودم را ایزوله کردم. پیشنهادهای زیادی میشد اما تصمیمم را گرفته بودم.
- اما اخباری از اجراهای شما در رسانهها منتشر میشد!
خب، بله. بعد از گذراندن دورههای ابتدایی، کنسرتهای زیادی برگزار کردم. در آمریکا، کانادا، لندن، پاریس، آلمان و سوئد. کنسرت من در لندن در ارکسترالهال این شهر بوده. در قصر باکینگهام بوده، برای روز جشن خلقت، که ملکه انگلیس هم در آن حضور داشت و چند تن از مقامات کشورهای دیگر از جمله ملکعبدالله... .
- آیا این مراسم، بازتابی هم در رسانهها داشت؟
بله. هم در ایران و هم در خارج از کشور. یکی از روزنامههای ایران، من را به باد اهانت گرفته و نوشته بود، فلانی مملکت را فروخت. من نتوانستم آن موقع پاسخ بدهم که یک هنرمند، خانه ندارد که بفروشد، چه برسد به مملکت.
یک گردهمایی بینالمللی بود که در آن خود تونیبلر و نماینده جورج بوش را به مراسم راه ندادند. آن زمان درگیر و دار جنگ عراق بودند. هیأت ژوری آنجا گفته بود که اینها آدمهای جنگطلبی هستند و میخواهند زمین را نابود کنند.
برنامه ما در آن مراسم یکی از بهترین برنامهها بود که با استقبال بسیار خوبی مواجه شد. در آنجا اشعاری از مولانا خواندم. «از جمادی مردم و نامی شدم / وز نما مردم به حیوان سرزدم» که این شعر، ترجمه شده و به همه میهمانان داده شد.
- در این مراسم، چه گروههای دیگری حضور داشتند؟
گروه موسیقی فقط ما بودیم. از چین، ژاپن، کشورهای اروپایی و از تمام مذاهب در این مراسم حضور داشتند. کار آنها بیشتر حالت کرال داشت یا رقصهای مذهبی ویژهشان.
- آقای مختاباد! حضورتان در خارج از کشور، چه تأثیری روی روحیه و اخلاق شخصیتان داشت؟ روی موسیقیتان چطور؟
صد در صد تأثیراتش را گذاشته. باعث شد من بیشتر به موسیقی فولکلور ایران علاقهمند شوم و سعی کنم به سمت موسیقی نواحی بروم. البته این تأثیرگذاشتن مثل گل شمعدانی نیست. دورهای طول میکشد که مسائل تئوری در عمل هم وارد شود. شاید اصلا طرف نتواند تئوری و عمل را با هم جمع کند. این اشتباه است که فکر کنیم تحصیل در یک دانشگاه خارجی باعث میشود آدم احساس کند اتفاق علیحدهای افتاده.
ایدهها و فکرهای جدیدی در ذهنم هست که باید در یک زمان و موقعیت ویژه آنها را عملی کرد. ضمنا عصر نوآوری به سر آمده. کارها هم انجام شدهاند. امروزه عصر کولاژ است؛ یعنی باید ایدههای مختلف را با هم ترکیب کرد و به چیز جدیدی رسید.
- هیچوقت موسیقی ایران نتوانسته جریانی در عرصه موسیقی بینالمللی به وجود آورد. به نظر شما مشکل از موسیقی ایران است که چنین توانی ندارد یا مسئله دیگری است؟
در آن جوامع، موسیقی در پوست و خون مردم است. اما در ایران، این اتفاق نیفتاده. هنوز تکلیف موسیقی در این مملکت معلوم نیست. هنوز صدا و سیما با موسیقی مشکل دارد. در طول این سالها، یک سالن مخصوص موسیقی ساخته نشده. در ایران چنین فضایی وجود ندارد که مثلا اثری برای شرکت در گرمی با بقیه رقابت کند.
صرفا کسی که ارتباطاتی با واسطههای این فستیوالها دارد، میتواند وارد این جریانها شود که آن هم به این دلیل که ارتباطات شخصی است، هیچوقت موفقیتی کسب نمیکند. وگرنه موسیقی ما چه کم از موسیقی آمریکای لاتین یا موسیقی آفریقا دارد؟ انگار بپرسید زبان فارسی بهتر است یا انگلیسی؟ موسیقی هم زبان هر ملت است.
یک موسیقیدان ایرانی چیزی از یک موسیقیدان انگلیسی کم ندارد. مشکل نهادهای سازماندهنده است! با مدیریت مناسب، سینمای ایران توانسته به بازارهای جهانی راه پیدا کند. در موسیقی هم، همینطور است.
- شما زمانی مدیرکل استانهای صدا و سیما بودید. چرا دیگر نیستید؟
حدود 6 ماه است که دیگر این مسئولیت را ندارم. مدیریت موسیقی در صدا و سیما دچار نقصان جدی است. با تمام علاقهای که آقای ضرغامی به موسیقی ملی ایران دارد، اما مدیریت موسیقی اصلا در شأن رسانه ملی نیست. من دیدم که دارم وقت خودم را هدر میدهم.
- چه فعالیتهایی در زمینه رشد موسیقی انجام دادید؟
طی همکاری با آقای صوفی، در کمتر از 7-6 ماه، تحولی اساسی در موسیقی استانها انجام دادیم. استادان برجسته موسیقی استانها را وارد کار کردیم. سهم موسیقی استانی در رادیو و تلویزیون بالاتر رفت. شورای تخصصی ایجاد کردیم و سهمیههای منطقی برای استانها تعیین کردیم. اگر جریان ادامه پیدا میکرد، شکوفایی خوبی در این عرصه میدیدیم.
- جانشین شما در این مسئولیت، توانسته برنامهها را ادامه بدهد؟
باید از خودشان بپرسید. ولی کسی که این مسئولیت را گرفته، اصلا موزیسین نیست.
- دوری از این مسئولیت حداقل باعث شده گروه رودکی را دوباره احیا کنید.
گروه رودکی را در سال1372 تأسیس کردم. آن زمان آقای کلهر که الان مشاور رئیسجمهور است، مدیرکل موسیقی بودند. به ایشان پیشنهاد کردم که چنین گروهی را در صدا و سیما تشکیل دهیم و ایشان پذیرفتند.
پس از مسافرت به اروپا، گروه همچنان کنسرت میداد، اما الان که برگشتم و وقتم هم آزادتر شده، با دعوت از نوازندگان و موزیسینهای جوان سعی کردهایم گروه را وارد فضای جدیدی بکنیم. کنسرتهای ما در مسکو بسیار مورد استقبال قرارگرفت. حتی سمینار موسیقی گذاشتیم.
- مخاطبانتان ایرانی بودند؟
80 درصدشان روس بودند و این برای ما خیلی جالب بود. وقتی ما در خارج از کشور کنسرت میگذاریم، انتظارمان این است که بخش موسیقی بیشتر مورد توجه قرار گیرد، اما مخاطبان روس با وجود اینکه کلام ما را نمیفهمیدند، از آواز استقبال کردند.
- اخباری هم درباره کنسرتهای شما از اشعار مولانا منتشر شده است.
بالاخره مولانا نماد فرهنگ عرفانی، اسلامی و ایرانی است.
- که البته ترکها در حال قبضه کردنش هستند.
ترکها هم برادران ما هستند ولی اصل قضیه این است که کتاب مولانا، فارسی است. مولانا بدون کتابش یک آدم عادی است. چند سال پیش کنسرتی در لندن داشتم. در آنجا، پروفسور چیتیک که از مولاناشناسان برجسته ترک است به من میگفت: «من به یک کودک ایرانی حسودیام میشود. از کودکی بدون اینکه ترجمه کند، دارد با زبان مولانا بزرگ میشود. گرچه فارسی را بهتر از من حرف میزد اما میگفت نمیتوانم مثل یک ایرانی، مولانا را بفهمم.» امسال، فرصت خوبی است برای موسیقی ایرانی و حتی برای موسیقیدان ایرانی که خود را در دریای مولانا غرق کند؛ به شرط اینکه رادیو، تلویزیون، وزارت ارشاد و رسانههای دیگر از این موقعیت، خوب استفاده کنند.
- آقای مختاباد! به نظر میآید که شما یک خانواده موسیقایی هستید. برادرتان در عرصه رسانهای موسیقی فعالند و خودتان هم که خواننده و موزیسین هستید، موضوع چیست؟
پدرم صدای خوشی داشت. پدربزرگم نواهای مازندرانی را خیلی خوب بلد بود. از کودکی، با موسیقی همراه بودیم. برادرم هم نوازندگی را شروع کرد ولی بعد وارد کار مطبوعاتی شد. برادر بزرگترم هم دکترای سینما دارند و سینما تدریس میکنند. به نظرم همه اینها لطایف نهانی است.
- راستی شما کجا به دنیا آمدید؟
من، در روستای امره در 20 کیلومتری شهر ساری به دنیا آمدم. پدرم کشاورز هستند و علاقه شدیدی به آن منطقه دارم و مردم عزیز مازندران. وقتی کوچک بودیم، 2 کیلومتر آنطرفتر از دهمان، جنگل بود. میترسیدیم جلو برویم، اما الان اینطور نیست. جنگلهای مازندران تقریبا نابود شده است.
- بچههایتان هم اهل موسیقی هستند؟
من 2 دختر دارم. رؤیا 14 ساله است و کلاس پیانو میرود و صبا هم که 8 ساله است و کلاس تنبک میرود.
- خودتان که دوران بچگی، کلاس موسیقی نرفتهاید؟
اصلا امکاناتی وجود نداشت. من تا وارد دانشگاه نشده بودم، ساز هم دست نگرفته بودم. بچههای ما از همین کودکی، با کلی ساز و پیانو دم خورند.
- بچههایتان، چه نوع موسیقی دوست دارند؟
دختر بزرگ من، 5سالش بود که ما به خارج از کشور رفتیم و ایشان بیشتر در مدرسه، انگلیسی حرف زده تا فارسی.
بیشتر موسیقی جاز و پاپ غربی گوش میکرد. ولی من سعی میکنم موسیقی جاز خوب برایش تهیه کنم. به موسیقی پاپ ایرانی هم علاقهمند است و آثار من را هم دوست دارد. اما من اجباری نمیکنم که بچهها حتما موسیقی اصیل ایرانی را گوش کنند.
- خودتان هم موسیقی پاپ گوش میکنید؟
من در جریان آثار ارائه شده هستم، اما تبلیغات موسیقی پاپ فراتر از حد تصور است. در تیتراژ پایانی برنامه شب شیشهای موسیقیای پخش میشود که خواننده در دریا و کوه و صحراست و آن تصویر، میخواهد حتما به شنونده تحمیل بکند که این موسیقی، یکی از بهترین موسیقیهای تاریخ است؛ در حالی که اینجوری نیست.
موسیقی خیلی عادیای است. کسی که این موسیقی را نوشته، میتوانست بهتر بنویسد. بیشتر تحقیق کند. این غلوها درباره موسیقی پاپ باید پایین بیاید.
- خیلی از اهالی موسیقی، سنتی هستند که اصلا دوست ندارند درباره موسیقی پاپ حرف بزنند.
نه. گفتم که من آثار را میشنوم، اما خیلی از آثار، اصلا ارزش موسیقایی ندارند. بعضیها میگویند موسیقی ایرانی، غمگین است، در حالی که اگر بعضی از آهنگهای پاپ را بشنوید، دچار افسردگی میشوید.
فضاهای ملودیک و هارمونیک و کلمات آن قدر توسری خورده است که هرکس بشنود، میگوید حتما باید خودکشیکنی و بمیری. اما موسیقی ایرانی هرگز چنین فضایی ندارد.
- این مسئله در بعضی از دستگاههای موسیقی سنتی هم دیده میشود.
بله، اما شما همین برنامه شب شیشهای را ببینید. طرف بدون اینکه زمینه و سواد موسیقی داشته باشد، میآید و میگوید:« به ما اجازه نمیدهند در این مملکت، پیشرفت کنیم». خیلیها هم بودند که میگفتند اگر برویم لسآنجلس، همه دنیا را میگیریم اما الان در عروسیها میخوانند و صددلار دستمزد میگیرند.
درصورتی که اینجا اهالی موسیقی اصیل برای یک مرکز فرهنگی معتبر، برنامه اجرا میکنند، دستمزد خوبی هم میگیرند و آدمهای ویژهای هم برنامهشان را تماشا میکنند. من هم طرفدار خودم را دارم.
اینچه طرز برخوردی است که مطبوعات و رادیو و تلویزیون درباره موسیقی پاپ دارد. موسیقی پاپ کاملا آزاد شود، مگر ما میترسیم؟ موسیقی ایرانی، پیشینه صد و چند ساله دارد. مگر میتوان بنان را نادیده گرفت؟
گلپایگانی، شجریان، ایرج و گلچین، صداهای جاودان موسیقی ایرانی هستند، از الان تا پایان تاریخ. 4 تا استاد موسیقی پاپ هم هستند. ما با هم دعوایی نداریم ولی شکل رفتاری رسانهها، جوری است که انگار اینها، تابو هستند.
- درباره آثار جدیدتان هم بگویید.
کار آخرم،«ماه مجلس» در مراحل میکس استودیویی است. آهنگهای خودم است و آقای سامان احتشامی و خودم قطعات را تنظیم کردهایم. قسمت آوازی دارد که برای سال پیامبر اعظم، این کار را انجام دادم. از اشعار مولانا، حافظ، بامداد جویباری و بهداروند استفاده کردهایم و تلفیقهایی هم در آواز انجام دادهایم.
بازگشت دوباره به نقطه صفر
خیلیها از یادگرفتن میترسند. خود من هم در ایران به هر حال موقعیت داشتم. ولی، جایی رفتم که هیچی بلد نبودم؛ یعنی بازی از صفر. نکته اینجاست که آدم به هر جایی برسد، آنجا، صفر نقطه بعدی است.
سیستم خوبی که در آموزش غربی وجود دارد، شاید همین است که آدم باید از خودش انتقاد کند؛ چیزی که در فرهنگ ما خیلی کم اتفاق میافتد. چه بسا کسی رضایت نمیدهد تا دیگری هم از او انتقاد کند. در طول این 100سال موسیقی، سیستم انتقاد در کنار سیستم موسیقی ما رشد نکرده است.
چند تا کتاب خوب موسیقی در کشور داریم؟ هیچ چیز مستند نشده. متأسفانه حتی یک کتاب تئوری موسیقی ایرانی خوب در این سالها نوشته نشده. در اروپا اگر کسی بخواهد ببیند در موسیقی ایران چه گذشته، از کجا میتواند منبعی تهیه کند؟ تاریخ موسیقی ایران کجاست؟
در دانشکده صدا و سیما، من واحدی به نام تاریخ موسیقی ایران را تدریس میکردم. در غرب، تاریخ موسیقی غرب در 12واحد تدریس میشود. در کنار خواندن کتابها، آثار بزرگان هر دورهای مرور و آنالیز میشود.
اما در ایران، فقط یک واحد تاریخ موسیقی تدریس میشود. سر کلاس، شاگردی میپرسد موسیقی عصر صفوی چیست؟ من میگویم از کجا باید بدانم و او با خود میگوید: «عجب آدم بیسوادی!».
اما من از چه منبعی باید موسیقی صفوی را بشناسم. تاریخ قدیمی که گفته میشود بر مبنای یکسری خیالات است. آقا، ما در تخت جمشید مجسمههایی داریم که یکی تنبور میزند و دیگری فلوت. اما وقتی درباره عصر باروک صحبت میکنیم، صدها ساعت موسیقی با نتهایش جلوی شما صف میکشد.